اعتمادسازی به معنای آن است که پژوهشگر به روشکار و نتایج حاصل از تحقیق مورد نظر، اعتماد لازم را فراهم نماید. لینکن و گیوبا[۹۴]، چهار روش را بهعنوان راههای اعتمادسازی معرفی کردهاند که عبارتند از:
جمعآوری دادهها[۹۵]، ساخت یک مسیر ممیزی[۹۶] یا ساخت مسیر بررسی منظم، کار با یک تیم تحقیق[۹۷] و مطابقتدادن با اعضا یا روش کنترل اعضا[۹۸] (به نقل از میکات و مورهاوس[۹۹]، ۱۹۹۴: ۱۴۶ و ۱۴۷).
در این پژوهش به منظور اعتمادسازی[۱۰۰]، از دو روش مسیر ممیزی و تیمپژوهی استفاده میشود. در روش مسیر ممیزی، پژوهشگر مسیری را که در پژوهش طی کرده، گام به گام ثبت میکند و در اختیار اعضای کمیته قرار میدهد. در روش تیمپژوهی، پژوهشگر کار را با پژوهشگران دیگر انجام میدهد و در مراحل مختلف پژوهش از آرای آنها استفاده میکند.
۳. ۶. حساسیت پژوهشگر
با توجه به بحثهای کلاسی و ارتباطی که پژوهشگر با مباحث فلسفی بهواسطه رشته تحصیلی خود داشته است و همچنین مشاهدهی سیستم موجود که به نوعی اجازه تفکر را به کودکان نمیدهد و در نتیجه برونداد آن افرادی هستند که مبنای اعتقادات و رفتار خود را نمیدانند، این دغدغه برای پژوهشگر ایجاد شده است که رویکرد هرمنوتیکی گادامر به برنامه فلسفه برای کودکان را بررسی کند و گامی هرچند کوچک در این زمینه بردارد.
فصل چهارم
یافتهها
۴. ۱. تحلیل و بررسی
به نظر میرسد، با توجه به اهداف اصلی پژوهش و همچنین ماهیت موضوع مورد مطالعه، این پژوهش در کلیت خود ماهیتاً کیفی است. اطلاعات موردنیاز از طریق مراجعه به کتابهای فارسی، لاتین، مجلات فارسی و لاتین و منابع اینترنتی جمعآوری شده است. برای پاسخگویی به پرسشهای این پژوهش، پس از جمعآوری دادهها به همان شیوهای که در فصل سوم به آن اشاره شد، ابتدا نگاهی به آرای هرمنوتیکی گادامر خواهیم داشت و امکان طرح مفاهیم آن را در چارچوب برنامه آموزش فلسفه به کودکان بررسی خواهیم کرد. پژوهشگر برای پاسخگویی به هر سه پرسش این پژوهش، هرمنوتیک فلسفی گادامر را مبنا قرار میدهد. به همین منظور با مراجعه به منابع معتبر، ابتدا به ترسیم شِمای کلی هرمنوتیک فلسفی گادامر میپردازیم و بر اساس آن، استنتاجهایی برای برنامه فلسفه برای کودکان خواهیم داشت که پاسخ پرسشهای این پژوهش را شکل میدهد. البته در باب آرای هرمنوتیکی گادامر مباحث گسترده و فراوانی می توان طرح کرد: مراد گادامر از هرمنوتیک فلسفی، ارتباط نظری او با اندیشه هایدگر، تلقی وی از ماهیت فهم و تفسیر و نقش زبان در هرمنوتیک وی، تنها نمونههایی از بحثهای جدی پیرامون هرمنوتیک فلسفی گادامر است (واعظی، ۱۳۸۰: ۲۰۸). مشخصاً پرداختن به همه زوایا و ابعاد متنوع اندیشه فلسفی گادامر فرصت بسیار میطلبد و غرض از این نوشتار چیز دیگری است. با این وجود، پژوهشگر کلیت مسائل مربوط به هرمنوتیک فلسفی را مدّ نظر دارد اما پژوهش خود را به تلقی خاص گادامر از ماهیت فهم، تفسیر متن و مسائل مرتبط با آن، محدود میکند.
۴. ۲. فهم از منظر هرمنوتیک فلسفی گادامر
هرمنوتیک گادامر با فهم آغاز میشود. در هرمنوتیک فلسفی، فهم و تفسیر با یکدیگر گره خوردهاند. دغدغه اساسی هرمنوتیک فلسفی، فهم و چگونگی وقوع آن است. در واقع، هدف هرمنوتیک فلسفی وصفکردن ماهیت فهم، تحلیل واقعه فهم و تبیین شرایط وجودی و هستیشناسانه حصول آن است. واینسهایمر (۱۹۴۶) معتقد است هرمنوتیک گادامر مشخصاً فلسفی است، زیرا کندوکاو او مبتنی بر این است که فهم اصولاً چگونه رخ میدهد، نه این که چگونه باید برای داشتن کارکردی دقیقتر یا کاراتر به قاعده درآید. از این نظر، گادامر فهم را اثر تاریخ و آن را نه از سنخ فعل، بلکه از جنس انفعال میداند، به این معنا که برای تأویلگر یا مفسر رخ میدهد (واینسهایمر، ۱۹۴۶: ۱۰).
گادامر با اینکه مانند هایدگر رویکردی هستیشناسانه به فهم دارد اما برخلاف او دغدغه هستیشناسی ندارد، بلکه هدف اصلی او خودِ فهم است. به طور کلی میتوان گفت گادامر با قبول رویکرد اصلی هایدگر، یعنی رویکرد هستیشناسانه به فهم، در صدد است توضیح دهد هنگامی که فهم صورت میگیرد چه اتفاقی رخ میدهد.
۴. ۲. ۱. واقعه فهم
گادامر فهم را واقعهای میداند که برای فرد ایجاد میشود نه اینکه نتیجه کاری باشد که فاعل شناسا آن را هدایت میکند (گادامر ۱۹۷۷ به نقل از چناری و باقری ۱۳۸۷). فهم، واقعهای است که در رخداد آن، هم فرد و هم آنچه باید فهمیده شود دخالت دارند، نه اینکه از طریق کاربرد روشی خاص که فاعل شناسا به کار میگیرد، حاصل گردد؛ به همین خاطر، گادامر معتقد است که واقعه بودن فهم، تناسب آشکاری با دیالکتیک یونانیان دارد. آنان فهم را «عملی روشمند[۱۰۱]» نمیپنداشتند که از فاعل شناسایی سر میزند، بلکه چیزی مربوط به خود اشیا میدانستند که اندیشه، چنین اجازهای (به فهم در آمدن) را به آنها میدهد (واعظی، ۱۳۸۰: ۲۳۲).
گادامر واقعه بودن فهم را با مثال گفتوگو روشن میکند. در یک گفتوگو آنچه از طرف مقابل درک میشود، محصول عمل من بهعنوان یک طرف گفتوگو نیست، بلکه این مخاطب است که مقصود خود را آشکار مینماید و من از قبل نمیتوانم سخن او را کنترل یا پیشبینی نمایم. این آشکارشدگی، واقعهای است که برای من اتفاق میافتد اما نتیجه عمل من بر روی مخاطب نیست، بلکه محصول عمل او نسبت به من است (واعظی، ۱۳۸۰: ۲۳۳). روشن است که دیدگاه علوم پوزیتیویستی از عمل فهمیدن با دیدگاه گادامر در باب فهم، تفاوت بنیادین دارد. دیدگاه پوزیتیویستی، عمل فهم را حاصل اِعمال روش از سوی فاعل شناسا (فرد) میداند؛ بنابراین، فهمیدن، فعالیتی روشمند است نه حادثهای که برای فرد رخ میدهد (چناری و باقری ۱۳۸۷: ۱۳).
با توجه به تفاوت بنیادین بین دیدگاه هرمنوتیک فلسفی گادامر و معرفت شناسی رایج در باب فهم، میتوان درباره تعلیم و تربیت، دو رویکرد متفاوت را انتظار داشت، اگر از دیدگاه هرمنوتیک فلسفی گادامر به تعلیم و تربیت بنگریم، با رویکردی مواجه میشویم که از نظر مبنایی با رویکردهای تربیتی مدرنیته متفاوت خواهد بود (همان).
مسأله واقعه بودنِ فهم با جنبههای دیگر اندیشه گادامر ارتباط تنگاتنگی دارد، از جمله با نقد روش، با نقد و نفی سوبژکتیویسم فلسفی و نیز با توصیفیبودن هرمنوتیک فلسفی که در تمامی این جنبهها او به شدت وامدار هایدگر است. گادامر با پیروی از نظر هایدگر مدافع این مطلب است که سوبژکتیویسم ارمغان دنیای جدید است و در برابر آن سنت فیلسوفان یونانی قرار دارد که نه فاصلهای پُرنشدنی میان ذهن و عین میدیدند و نه بر اصالت فاعل شناسا میکوشیدند. به تعبیری، فهم برای آنها عمل فاعل شناسا یا همان ذهن به شمار نمیآمد. فهم واقعهای بود که از تعامل و گفتوگو میان خارج و ذهن پدید میآمد، به گفته گادامر، دیالکتیک عنوانی است که از زمان فیلسوفان یونان برای اشاره به چنین منطقی از تفکر، انتخاب کردهایم؛ به این معنا که از نظر یونانیان، حقیقت از طریق همسخنی و دیالوگ حاصل میشود، نه از طریق تسلط بر موضوع شناخت. گادامر نیز اعتقاد داشت که الگوی گفتوگو و دیالکتیک این نیست که یک طرف گفتوگو دیدگاه خود را به نحوی مسلط و موفقیتآمیز بر دیگری عرضه کند، بلکه چنین فهمی به یک نوع ارتباط و پیوند میان دو سوی گفتوگو نیاز دارد که در نهایت به تغییر وضعیت آنها میانجامد (محمودی و جمشیدی، ۱۳۸۸: ۴۹). سرانجام، نتیجه این گفتوگو چیزی است که گادامر آن را «واقعه فهم» مینامد.
۴. ۲. ۲. فهم، واقعهای دیالکتیکی
ایده اصلی گادامر در کتاب «حقیقت و روش» این است که حقیقت از راه روش به دست نمیآید، بلکه از راه دیالکتیک به دست میآید (پالمر، ۱۳۸۴: ۱۸۲). او پس از تبیین ناکامی روش علوم تجربی در فهم مقولههای انسانی و تاریخی به روش دیالکتیکی رو میآورد. به عقیده او، در علوم انسانی باید با موضوع مورد مطالعه به گفتوگو پرداخت و اجازه داد که افق معنایی موضوع ظهور کند و چون معنای اثر و موضوع تاریخی در خلاء ظاهر نمیشود، بلکه در افق معنایی مفسر ظهور مییابد، پس واقعه فهم زمانی اتفاق میافتد که این دو افق به طریقی با هم ممزوج و ترکیب شوند. منطق حاکم بر این گفتوگو منطق پرسش و پاسخ خواهد بود؛ پس، راهکار مناسب برای علوم انسانی که هم با هستیشناسی فهم و شرایط آن تناسب دارد و هم با واقعیت تاریخی انسان به منزله مفسر سازگار است، شیوه دیالکتیکی مبتنی بر منطق پرسش و پاسخ است. در فرایند پرسش متقابل مفسر و ابژه از یکدیگر، واقعه فهم رخ میدهد (گادامر، ۱۹۹۱: ۳۶۱)؛ بنابراین، مفسر باید بداند که جریان واقعی و درست فهم بر اساس یک جریان دوسویه و دیالکتیکی است و نباید آن را به یک جریان خطی و یکسویه تبدیل کرد که نتیجه آن تحمیل سلطهطلبانه دیدگاه خودمان بر متن خواهد بود (محمودی و جمشیدی، ۱۳۸۸: ۴۹). باید اجازه داد که فهم جریان عادی و دیالکتیکی خود را طی کند.
۴. ۲. ۳. تاریخمندی فهم
یکی از متفکرانی که به طور جدی مسأله تاریخمندی فهم را مطرح کرد، هایدگر بود. از نظر او «دازاین[۱۰۲]» یک وجود تاریخی است و به همین دلیل است که میتواند با تاریخ ارتباط برقرار کند و به مطالعه آن بپردازد. در این موضوع، هایدگر وامدار دیلتای است. تأکید هایدگر بر تاریخمندی و پرتابشدگیِ دازاین در جهان و همچنین تأکید او بر پیشساختارهای فهم، تأثیر عمیق و پایداری بر اندیشه گادامر گذاشت. «آگاهی تاریخی اثرگذار» از اصطلاحات خاصی است که ابداع گادامر بوده و در هرمنوتیک فلسفی او جایگاه ویژهای دارد (گادامر، ۱۹۹۱: ۳۴۱).
به اعتقاد گادامر پس از اینکه یک واقعه روی میدهد یا یک متن یا اثر هنری پدید میآید، برداشتها و فهمهایی از آن صورت میگیرد. این برداشتها و فهمها، «تاریخ فهمِ» آن حادثه یا متن را میسازند و تاریخ فهم در خوانش و داوری آیندگان درباره آن تأثیر تام خواهد داشت. این تاریخِ فهم را تاریخ اثرگذار آن متن مینامند. تاریخ اثرگذار هرگز به صورت کامل تحت کنترل و اختیار ما قرار نمیگیرد. ما هیچگاه نمیتوانیم اموری را که در گذشته رخ داده است، مستقیماً مشاهده کنیم، بلکه آنها را از افق فهمها و برداشتهایی که قبلا حاصل کردهایم، مشاهده و درک میکنیم. گذشته همواره در چارچوب فهمهای پیشین دیده میشود. این چارچوبها همان تاریخِ فهمِ اثرگذارِ آنها است؛ بنابراین، واقعیتِ تاریخ همان متحدبودن تاریخ با فهم آن است که گادامر آن را «تاریخ اثرگذار» مینامد (محمودی و جمشیدی، ۱۳۸۸: ۴۹). از نظر گادامر، آگاهی زمانی حاصل میشود که شخص، «متأثر از تاریخ» و «به روی اثرگذاریهای تاریخی گشوده باشد». نکته دیگری که هرمنوتیک فلسفی بر آن تأکید میورزد، نقش مثبت «فاصله زمانی» در عمل فهم است. از نظر گادامر، فاصله زمانی چیزی است که اجازه میدهد معنای حقیقی موضوع به طور کامل آشکار گردد. اما جستوجو و کشف معنای حقیقی یک متن یا اثر هنری هرگز به پایان نمیرسد. در واقع، این جستوجو و فهم، یک جریان دائمی بیپایان است (گادامر، ۱۹۹۱: ۲۹۸).
اثرپذیری فهم از تاریخ، ارتباط نزدیکی با پذیرش دخالت «موقعیت هرمنوتیکی» در عمل فهم دارد. گادامر بر آن است که فهم و تفسیر همواره متأثر از موقعیت هرمنوتیکی مفسّر است. از نظر وی، موقعیت عبارت است از آرایی که قلمرو دید شخص را محدود میکند؛ یعنی، بصیرت مفسّر به موضوع مورد تحقیق در چارچوب این دیدگاهها شکل میگیرد. بنابراین، فهم و تفسیر ما از یک اثر، در سیطره تام و تمام ذهنیت ما نیست بلکه پیش داوریهایی آنها را احاطه کرده است که بیرون از اراده، اختیار و انتخابِ کاملاً آگاهانه ما هستند و فهم ما را مشروط میکنند (واعظی، ۱۳۸۰: ۲۵۷).
۴. ۲. ۴. رابطه سنت و فهم
اصطلاح دیگری که به بحث فعلی ما مربوط و در هرمنوتیک فلسفی گادامر بسیار تکرار میشود، واژه «سنت» است. گادامر میگوید ما نشان دادیم که فهم، یک روش نیست که با اعمال آن بر روی یک شیء بتوان به فهم و دانش عینی نائل شد، بلکه قرارگرفتن در یک واقعه سنت، یعنی یک جریان ارثبردن، پیششرط حصول فهم است. از نظر فلسفی، این وظیفه علم هرمنوتیک است که بپرسد چه نوع فهم و دانشی است که خود را از طریق تغییرات تاریخی تکامل میبخشد (گادامر، ۱۹۹۱: ۳۰۹).
گادامر معتقد است که گذشته، جریان سیالی است که ما در واقعه فهم، در آن حرکت و مشارکت میکنیم؛ پس، سنت چیزی در برابر ما نیست، بلکه چیزی است که در آن قرار میگیریم و از طریق آن وجود داریم. سنت چیز خشک و انعطافناپذیریی نیست که تا ابد تثبیتشده بماند. حتی دین باید با سنتی زنده در تعامل باشد و پیوسته با آن گفتوگو کند؛ بنابراین، هرگونه تفسیر، شناخت، گفتوگو یا مبادلهای که در چارچوب این سنت شکل میگیرد و پیش میرود، مکالمهای است میان گذشته و امروز که فراتر از نیّت مؤلف و مخاطب یا مفسّراست و اساساً بر مبنای منطقی دیگر جریان مییابد (محمودی و جمشیدی، ۱۳۸۸: ۵۰).
از نظر گادامر، تفسیر باید (حتی اگر شده در شکل تقابل یا مخالفت) با سنت مرتبط باشد؛ بنابراین، رابطهداشتن با سنت برای هر تفسیر و فهمی امری اساسی است. سنت در معنایی که گادامر آن را بهکارمیبرد ویژگیهایی دارد؛
از جمله اینکه سنت چیزی است که به ما داده شده است؛ یعنی، چیزی است که به ما عطا شده، نه اینکه آن را با اختیار خود به دست آورده باشیم. سنت، میراث فرهنگی ماست که از نسلهای گذشته به ما رسیده است. این میراث شامل سنت شفاهی و سنت مکتوب است؛ یعنی آنچه گفته و شنیده شده و در خاطره تاریخی یک قوم، جامعه یا ملت باقی مانده است (گادامر، ۱۹۹۱: ۳۹۰).
دیگر این که رابطه ما با سنت یک رابطه آگاهانه نیست، بلکه یک رابطه نسبتاً ناخودآگاه است. ما در سنت واقع شدهایم و سنت همچون اقیانوسی ما را فراگرفته است. ما بر سنت امکان احاطه نداریم، بلکه این سنت است که بر ما احاطه دارد. سنت محیطی است که خواننده و مفسر را با متن مرتبط میکند. سنت هم گذشته را به حال مرتبط میکند و هم در یک زمان واحد عامل ارتباطی میان دوسویه فهم است. این ویژگی ناشی از آن است که سنت جریانی سیّال است که تمامی جنبههای فهم را از گذشته تا حال و از حال تا آینده دربرمیگیرد. به این ترتیب، سنت مبنای اولیه تفکر و فهم ما است و نقطه شروع فهم را در اختیار ما میگذارد. هر فهمی متکی بر پیشفرضها و پیشداوریهایی است. این پیشفرضها از سنتی که در آن قرار میگیریم، بیرون آمدهاند.
گادامر معتقد است رابطه ما با سنت باید از طریق تجربه هرمنوتیکی صورت گیرد و تجربه هرمنوتیکی آگاهی است که انسان از طریق رابطه دیالکتیکی و دیالوگی با موضوع شناسایی به دست میآورد. البته فهم ما از یک متنِ خاص، تا حدود بسیار زیادی به فهمهای پیشین از آن متن و سنتی که در پشت آن قرار دارد، وابسته است (کدیور و سامانیزادگان، ۱۳۸۵: ۱۴-۱۲). در این صورت، طبیعی خواهد بود که با تغییر تدریجی سنت و با ظهور فهمهای جدید، درک ما از متن نیز تغییر کند.
۴. ۲. ۵. پیشداوری و دور هرمنوتیکی[۱۰۳]
همانطور که گفتیم، در هرمنوتیک فلسفی گادامر پیشداوریهای فهم برآمده از سنت است. انسان در سنت غوطهور است و تأثیر عناصر درونی سنت بر انسان در مواقع بسیاری، تأثیراتی ناپیدا و ناخودآگاه است. وظیفه اصلی مفسر این است که اولاً، سعی کند به پیشفرضهای خود آگاهی یابد و ثانیاً، پیشفرضهای درست را از پیشفرضهای نادرست متمایز نماید. تأکید گادامر بر مسبوقبودن هرگونه فهمی بر پیشداوری و اینکه پیشداوری، شرطِ وجودیِ حصولِ فهم است، محصول و نتیجه تحلیل هایدگر از حقیقت فهم و مسبوقبودن آن بر پیشساختارهای فهم است. گادامر دیدگاه هایدگر را تأیید و از آن پیروی نمود و به وسیله او بسط و گسترش یافت. گادامر نیز معتقد است که نباید دور هرمنوتیکی را به دور باطل فروکاست؛ زیرا، در دور هرمنوتیکی امکاناتِ مثبتِ اساسیترین نوع فهم نهفته است (گادامر، ۱۹۹۱: ۲۶۶).
البته از دور هرمنوتیکی، تعاریف مختلفی به دست دادهاند و از آن تلقیهای متفاوتی شده است، اما همه آنها در این اصل اساسی مشترکند که اساساً فهم، کنشی ارجاعی و ترددی است (پالمر، ۱۳۷۷: ۹۸). سادهترین شکل این حرکت ارجاعی و فهم دوری، منوطبودن فهم اجزاء و کل به یکدیگر است. اما اینکه طرفینِ این حرکتِ دوری را چه بدانیم و چه تلقیای از اجزا و کل داشته باشیم، موجب شکلگیری اشکال دیگر فهم دوری میشود. به نظر میرسد، باید بگوییم تفاوت تلقیها از دور هرمنوتیکی و جایگاه و نقش آن در فهم، در گرو تلقی شاخهها و گرایشهای هرمنوتیک از خود «فهم» است؛ برای مثال، در نزد شلایر ماخر و دیلتای، فهم، فرع شناخت و یکی از اَشکال آن است. در حالی که برای هایدگر و به تبعِ آن گادامر، فهم، حالت بنیادی وجودداشتن انسان در جهان است و اساساً انسان با هستی، نسبتی تأویلی دارد. بر این مبنا، تفاوت تعاریف و تلقیها از دور هرمنوتیکی، منوط به رویکردهای معرفتشناختی، پدیدارشناختی، فلسفی، روش شناختی، روانشناختی و… است (نیکویی، ۱۳۸۶: ۴۵).
با دور هرمنوتیکی باب گفتوگو میان پیشداوریهای فهم، با متن و موضوع باز میشود. خواننده متن هنگامی که با پیشداوریهای خود به سراغ متن میرود، با شنیدن سخنان متن دوباره به پیشداوریهای خود بازمیگردد و ممکن است در آنها اصلاحاتی به عمل آورد (گادامر، ۱۹۹۱: ۲۶۷) و بار دیگر از منظر جدیدی به سراغ متن میرود و در یک دور هرمنوتیکی، آنقدر این رفتوآمد ادامه مییابد تا به توافق و هماهنگی میان متن و خواننده منجر شود. البته پیشداوری در دیدگاه گادامر معنایی منفی، آنچنان که در دوره روشنگری به آن قائل بودند، ندارد. پیشداوری نگرشی است که با آن، به واقعیتی که میخواهیم بشناسیم، نزدیک میشویم. درواقع، سخن گادامر این است که تمایلات، دیدگاهها و انتظارات ما در فهم دخالت دارند (واعظی، ۱۳۸۰: ۲۴۹).
از نظر گادامر، پیشداوریها نقش مثبتی در فرایند فهم و تجربه هرمنوتیکی بازی میکنند و چارهای جز این نیست و ما نمیتوانیم بدون دخالت پیشداوریها به فهم و تفسیر چیزی نائل شویم. البته سخن گادامر به این معنا نیست که از همان ابتدا خود را تسلیم پیشداوریها و پیشتصورات خویش کنیم، بلکه شخصی که در فهم متن میکوشد، در واقع، خود را آماده کرده است که متن به او چیزی بگوید. گادامر میان «پیشداوری درست[۱۰۴]» و «پیشداوری نادرست[۱۰۵]» تفکیک قائل میشود و اوّلی را مولّد فهم و دوّمی را مایه سوء فهم میداند. وی در تمایز پیشداوری درست و پیشداوری نادرست، به نقش مثبت «فاصله تاریخی[۱۰۶]» یا «فاصله زمانی[۱۰۷]» متوسل میشود. از این نظر، فاصله زمانی در ظهور و محو پیشداوریها نقش دارد و همانطور که منجر به محو و طرد پیشداوریهای موضعی و محدود میشود، به آن پیشداوریهایی هم که فهم واقعی را به ارمغان میآورد، اجازه ظهور میدهد. از نظر گادامر، فاصله تاریخی یا زمانی مفسر با اثر، در فهم و تفسیر تأثیر میگذارد. این ایده یکی از نقاط برجسته اختلاف هرمنوتیک فلسفی با هرمنوتیک رمانتیک[۱۰۸] است. از نظر کسانی چون شلایر ماخر و دیلتای، فهم «بازتولید[۱۰۹]» ذهنیت صاحب اثر است، به این ترتیب، همه تلاش مفسر باید صرف رسیدن به این معنای واقعی و بازتولید آن ذهنیت نخستین شود؛ بنابراین، باید فاصله زمانی میان مفسر و اثر طی شود و این فاصله نباید مانع فهم معنای واقعی گردد. اما گادامر بر آن است که فهم در همه اشکال آن از تاریخ، اثر میپذیرد (واعظی، ۱۳۸۶: ۲۵۴-۲۴۹).
۴. ۲. ۶. افق[۱۱۰] و امتزاج افقها[۱۱۱]
از دید گادامر، فهم تنها در درونِ افقِ فرد رخ میدهد. گادامر مفهوم افق را از هوسرل اقتباس میکند (گادامر، ۱۹۹۱: ۲۴۵). افق، دامنهای از دید است که شامل هر چیزی میشود که از دیدگاه خاصی میتواند دیده شود (گادامر، ۱۹۹۱: ۳۰۲). از نظر گادامر آگاهی از این که ما از تاریخ متأثر هستیم، اساساً به معنای آگاهی از موقعیت هرمنوتیکی است. موقعیت، به این معنی است که در نقطه خارج از آن قرار نگرفتهایم؛ بنابراین، هیچ دانش عینی از آن نداریم. ما همواره خود را درون یک موقعیت مییابیم و پرتوافکندن به آن وظیفهای است که هیچگاه به طور کامل انجام نمیپذیرد. موقعیت هرمنوتیکی، یعنی موقعیتی که ما در ارتباط با سنتی که سعی در شناخت آن داریم، خود را در آن مییابیم (گادامر، ۱۹۹۱: ۳۰۱).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |