قرنهاست فلسفه را در معنایی سنتی بهعنوان یک فعالیت فکری پیچیده که لازمه آن مهارتهای شناختی و روحیه پرسشگری است، میشناسند. در این معنای کلی، گوتک[۲۷] فلسفه را شامل تلاش انسان در جهت اندیشه فطری، تأملی و نظامدار درباره جهان و انسان میداند (گوتک، ۱۳۸۰: ۶). این تلقی دربار فلسفه آن را ذیل شاخهای مستقل از دانش میگنجاند که مقصد آن، کشف حقایق مدّ نظر فیلسوفان است و بر دانش و استدلال منطقی تمرکز دارد. «فلسفه، در ابتداییترین سطح خود، درصدد حل معماهای اساسی در مورد زندگی ما و جهانی است که خود را در آن مییابیم» (وارتنبرگ[۲۸]،۱۳۹۰: ۱۱). به تعبیری، فلسفه قابلیت آن را دارد که بهعنوان یک سبک فکری تعریف شود. در این صورت، رسالت آن احیای حقیقت از طریق گفتار است (دانیل[۲۹] و اوریاک[۳۰]،۲۰۱۱: ۴۱۷). در معنایی مشابه، اسمیت، فلسفه را کاری میداند که شخص باید انجام دهد (اسمیت[۳۱]،۱۳۷۷: ۴۱).
به نظر میرسد هرکسی میتواند اظهار نظر کند اما هنر اظهار نظر منطقی و توانایی تشخیص و ارزیابی آن، مسأله دیگری است. (برنیفیر[۳۲]،۲۰۰۴ نقل از دانیل و اوریاک، ۲۰۱۱). این تفسیر از فلسفه، در امکان آموزش آن به کودکان نسبت به معنای سنتی آن توانمندتر است. با این وجود، میتوان مخرج مشترک همه جریانهای فلسفی را، روشهای خاص پرسش، تصورسازی و تفکرات پیچیده دانست (پارلمان فرانسویهای بلژیک، ۲۰۱۱).
نحوه مواجهه با تاریخ اندیشههای فلسفی در برنامه آموزش فلسفه به کودکان، متضمن دو رویکرد روشگرایی و محتواگرایی است (باقری،۱۳۸۶: ۱۴).
بر اساس رویکرد لیپمن در برنامه فلسفه برای کودکان، عامدانه از فیلسوفان و اندیشههای آنها سخنی به میان نمیآید و از فلسفه برای برانگیختن ذهن کودک بهمنظور پاسخگویی به نیاز و اشتیاقش به معنا بهره برده میشود (لیپمن، ۱۳۸۸: ۲۸).
عدهای از متفکران، برنامه فلسفه برای کودکان در کلاس درس را به چالش کشیدهاند و بر این باورند که این بحثها ذاتاً فلسفی نیستند. دانیل و اوریاک (۲۰۱۱) معتقدند اختلافی اساسی بین رویکرد لیپمن، یعنی فلسفه برای کودکان و فلسفه به مفهوم سنتی آن وجود دارد، اما ویژگی مشترک و اصلی این دو تلقی از فلسفه در تفکر انتقادی نمود پیدا میکند؛ بر این اساس، تفکر انتقادی پلی است که فلسفه را به فلسفه برای کودکان پیوند میدهد (دانیل و اوریاک، ۲۰۱۱: ۱۷۰).
۲. ۱. ۲. تفکر انتقادی
همانند فلسفه، برای تفکر انتقادی نیز تعریف عامی وجود ندارد. این مفهوم، چگونگی تفکر درباره یک موضوع را شرح میدهد؛ به تعبیری فراگیری تفکر انتقادی به این معناست که افراد یاد بگیرند چه زمانی سؤال کنند، چگونه سؤال کنند و چه سؤالهایی بپرسند. افراد یاد بگیرند چگونه استدلال کنند، چه زمانی از استدلال استفاده کنند و چه روش استدلالی را به کار گیرند (فیشر، ۱۳۸۵: ۱۱۸).
با این وجود، به تعاریف چند تن از فیلسوفان صاحبنظر در این زمینه اشاره میکنیم که بخشی از پیشینه این مفهوم است.
در سال ۱۹۶۳، مقاله رابرت انیس[۳۳] با عنوان «تعریفی از تفکر انتقادی»، نقطه عطفی در جنبش تفکر انتقادی بود. او در این مقاله کوشید به جنبههای کاربردی منطق بیشتر اهمیت دهد و پلی ارتباطی میان منطق عملی و صوری ایجاد کند. وی بعدها تعریف خود از تفکر انتقادی را به این صورت تکمیل نمود: «تفکر انتقادی، تفکری مستدل و منطقی است که بر تصمیمگیری ما در خصوص آنچه میخواهیم انجام دهیم، یا باور داشتهباشیم، متمرکز میشود» (انیس، ۱۹۸۷ نقل از مکتبی فرد، ۱۶۰:۱۳۸۹).
ریچارد پل[۳۴] بهعنوان چهرهای مطرح، این تعریف را برای تفکر انتقادی ارائه کرده است: «تفکری که صراحتاً قصد دارد بر مبنای قضاوتی صحیح، استانداردهای مناسبِ ارزیابی را برای تعیین ارزش، محاسن و مزایای صحیح یک چیز به کار گیرد» (پل والدر[۳۵]،۲۰۰۶ به نقل از مکتبی ۱۳۸۹:۱۶۰). در تفکر پل، آموزش تفکر انتقادی مستلزم راهبردهای شناختی، اجتماعی و اخلاقی است.
از دیگر افراد تأثیرگذار میتوان لیپمن را نام برد. وی تفکر انتقادی را چنین تعریف میکند: «تفکر انتقادی، تفکری ماهرانه و مسئولانه است که قضاوت خوب را تسهیل میکند (لیپمن، ۱۹۸۸به نقل از مکتبی ۱۳۸۹: ۱۶۰). البته تفکر انتقادیِ مدّنظر لیپمن با رویکردی عملگرایانه، به برنامه فلسفه برای کودکان ارتباط پیدا میکند.
از منظری کاربردیتر، عابدنیا[۳۶] (۲۰۱۲) نیز، در پژوهشی که بر روی تعدادی از معلمان زبان انگلیسی انجام داده است، به نتایج جالبی در زمینه قابلیتِ تدریسِ تفکر انتقادی رسیده است. نتایج پژوهش بیانگر تغییر هویت حرفهای معلمان در زمینه ایدئولوژی و تفکر انتقادی است.
به طور کلی، اگر تفکر انتقادی را واسطهای بدانیم که فلسفه را به فلسفه برای کودکان پیوند میدهد، آنگاه بیان این نکته ضروری است که هر فعالیت فلسفی در تفکر و گفتمان انتقادی ظهور میکند؛ بنابراین، میتوان نتیجه گرفت جنبههای کاربردی تفکر انتقادی، در مفهوم فلسفه به معنای سنتی آن پدیدار نیست، اما در فلسفه بهعنوان یک روش تفکر نمایان است (دانیل و اوریاک،۲۰۱۱ : ۱۷۱).
بر این اساس، میتوان از رهگذر تفکر انتقادی و رویکرد روشگرا، فلسفیبودن برنامه فلسفه برای کودکان را نتیجه گرفت و از اجزای آن دفاع کرد.
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |
- ۱٫ ۳٫ عناصر و مؤلفههای برنامه فلسفه برای کودکان
بحثهای لیپمن در مورد برنامه فلسفه برای کودکان، البته بر مبنای تفکر انتقادی، تحت تأثیر عملگرایی[۳۷] دیویی است. برنامه ابداعی لیپمن، به کشف رابطه میان فلسفه و کودکی اختصاص دارد و هدف آن، تصدیق فلسفه بهعنوان یک حوزه تکاملیافته در مدارس دولتی است (دانیل و اوریاک،۲۰۱۱ : ۱۷۲).
به اعتقاد لیپمن، فلسفه برای کودکان، نوعی فلسفه کاربردی است که هدف آن واداشتن کودکان به فلسفیدن و انجام فعالیت فلسفی است، نه برنامهای که در آن از آرای فیلسوفان برای روشنسازی و حل مسائل غیرفلسفی استفاده شود. لیپمن به دنبال طراحی یک روش تدریس و برنامه تحصیلی است که بر مبنای آن بتواند برای دانشآموزان تمامی سطوح، امکان تجربه درسیِ مبتنی بر کاوش فلسفی را فراهم آورد (فیشر ۱۳۸۵: ۴۸).
با این وجود، حضور فلسفه برای کودکان به دو صورت در برنامه درسی نظامهای آموزشی قابل تصور است: نخست اینکه این برنامه را به صورت واحد درسی کاملاً جدا و مستقل در نظر بگیریم و یا اینکه روح فلسفی و استدلالی، در تار و پود برنامه درسی مبتنی بر این رویکرد دمیده شود (حسینی، ۱۳۹۱ :۱۱).
لیپمن اهداف برنامه فلسفه برای کودکان را بهبودِ توانایی استدلال، پرورش خلاقیت، تفکر انتقادی، درکِ اخلاقی، ارزشهای هنری، پرورش شهروندی، رشد فردی و میانفردی و پرورش توانایی یافتنِ معنا در تجربه میداند و از حلقه کندوکاو (اجتماع پژوهشی) کتابهای درسی داستان و معلمان تغییرنقشداده، بهعنوان مؤلفههای این برنامه نام میبرد (حسینی، ۱۳۹۱: ۱۵).
۲. ۱٫ ۳٫ ۱٫ جامعه پژوهشی
عبارت جامعه پژوهشی (حلقه کندوکاو) برای اولین بار بهوسیله فیلسوف پراگماتیست، پیرس[۳۸]، در مقالهای با عنوان «باور تثبیتشده» به کار برده شد (حسینی، ۱۳۹۱ :۱۷)؛ اما در رابطه با آموزش کودکان میتوان گفت، فروبل[۳۹]، با الهامگیری از روسو[۴۰] و پستالوزی[۴۱]، اولین نماینده مشهور این نوع آموزش است (کندی[۴۲]، ۱۹۹۱: ۲۱).
این مفهوم یکی از مفاهیم کلیدی برنامه فلسفه برای کودکان است و چارچوبی را فراهم میکند که محتوا و روشهای آموختهشده، در زندگی روزمره افراد نفوذ کند. اجتماع پژوهشی به رشتهای خاص از دانش تعلق ندارد و میتوان از اجتماع پژوهشی علمی، تاریخی، ادبی، فلسفی، اخلاقی و زیباییشناسی سخن گفت. این مفهوم ساختاری دوگانه دارد: اول اینکه اجتماعی است که روحیه همکاری، توجه، اعتماد، ایمنی و حس داشتن هدفِ مشترک را برمیانگیزد و دوم، پژوهشی است که ضمناً به تصحیح خود روی میآورد و مبتنی بر نیاز به تغییر شکل و پیبردن به مفاهیم گمراهکننده، پیچیده و مبهم است (مرعشی، ۱۳۸۸: ۱۱۴).
بنابراین میتوان استدلال به قابل تفکیک بودن این دو جنبه نمود، مسلماً همه اجتماعات، تمایلی به پژوهش ندارند و اشکالی از پژوهش قابل تصور است که عمومی و جمعی نباشد (همان).
اجتماع پژوهشی این امکان را برای کودکان فراهم میآورد تا به سطح اکتشافات و بحث و گفتوگوی منطقی توجه کنند. با این وجود، پرسشگری در فلسفه برای کودکان هرگز پایانی ندارد. شیوه اصلی لیپمن در اجتماع پژوهشی، طرح پرسشهای سقراتی است؛ در این صورت بر ارتباط بین معلم و دانشآموزان تاکید میشود؛ ارتباطی که در آن معلم ظرفیتهای دانشآموزان را برای افکار خلاقانه و انتقادی تخمین میزند (تویتز[۴۳]، ۲۰۰۵ به نقل از هدایتی و همکاران، ۱۳۸۸).
به نظر میرسد کودکان به گروه نیازمندند تا از طریق آن چگونگی درونیکردن تفکرشان را یاد بگیرند و اهمیت معیار عمومی اعتبار و احترام به نظر دیگران را بیاموزند. جامعه یا گروه ممکن است از تفکر حمایت کند، آن را ارتقا دهد یا آن را تصحیح کند، اما به خودی خود تفکر نمیکند؛ بر این مبنا، تصمیم نهایی در اجتماع پژوهشی را میتوان فردی قلمداد کرد (اسکلنیکف[۴۴]، ۱۹۹۹: ۴۳). به طور کلی، ویژگی خاص حلقههای کندوکاو[۴۵] را میتوان تأمل و تعمّق غیرخصمانه، شناختهای مشترک، ایجاد و بالابردن سواد، فرهنگ و تخیل فلسفی، تقویت توانایی مطالعه و درک عمیق متون بر اساس دیالوگ[۴۶] و گفتوگو و لذتبردن از آنها دانست (لیپمن، ۲۰۰۳ به نقل از ناجی، ۱۳۸۳).
۲. ۱٫ ۳٫ ۲٫ کتابهای درسی داستان
نظامهای تعلیم و تربیت برای تحقق اهداف و برنامههای خود به کتابهای درسی متناسب با آن هدف و برنامه نیاز دارند. برای تحقق اهداف و برنامههای فلسفه برای کودکان نیز، کتابهای داستانی ویژهای تألیف و در سرتاسر جهان به فرهنگها و زبانهای مختلف ترجمه شده است (ناجی ۱۳۸۳). از سوی دیگر، داستانها کودکان را به سؤالکردن و بحثنمودن، ایجاد ارتباط و بررسی آرا گوناگون دعوت میکند (کم، ۱۳۹۱: ۷).
لیپمن معتقد است بهترین ابزار برای واردکردن کودکان در بحث، کتابهای درسی داستان است؛ به همین منظور، به نگارش داستانهایی برای کودکان پرداخت. اولین کتابی که او به نگارش درآورد، کشف هری استوتلیمر[۴۷] بود که برای کودکان پایه پنجم و ششم با تأکید بر اصول اولیه منطق بهعنوان مقدمهای برای کشف فلسفی طراحی شده است. از دیگر داستانهای او میتوان به لیزا[۴۸]، سوکی[۴۹] و مارک اشاره نمود (دمانوئل، ۲۰۰۱ به نقل از سهرابی، ۱۳۹۰).
علاوه بر داستانها، لیپمن نگارش کتابهای راهنما برای معلمان را آغاز کرد و بر این باور بود معلمانی که قرار است فلسفه تدریس کنند، به الگوهایی از فعالیت فلسفی شفاف، اجراشدنی و دقیق نیاز دارند. این کتابها مشتمل بر طرح بحثها و تمرینهای بسیاری بهمنظور گسترش مهارتهای تفکر مرتبط با داستان است (فیشر، ۱۳۸۵).
۲. ۱٫ ۳٫ ۳٫ معلمان تغییرنقشداده
سالهای نخستین مدرسه زمانی است که کودکان برای اولین بار با یادگیری منظم مواجه میشوند و نگرشِ همیشگی آنها به دانش و تحصیل در طول این دوره شکل میگیرد. عدم موفقیت در آشناسازی کودکان با لذتهای یادگیری که تا آخر عمر به ایشان صدمه میزند، بیانصافی بزرگی در حق آنهاست (وارتنبرگ،۱۳۹۰: ۱۲). معلم، راهنمایی است که بر فرایند حل مسأله دانش آموزان نظارت دارد تا مطمئن شود این فرایند مبتنی بر هنجارهایی پیش میرود که به کودکان فرصت میدهد با هم به صورت مشارکتی کار کنند (همان: ۲۴).
معلم باید دانشآموزان مباحثهکننده را تشویق و حمایت کند و به آنها روحیه دهد تا به استعدادهای فلسفی خودشان ایمان داشته باشند؛ بنابراین، در اینجا نقش معلم به کلی تغییر میکند. او دیگر انتقالدهندهی اطلاعات و حاکم مطلق کلاس نیست. فقط دانشآموزان نیستند که در کلاس مورد پرسش قرار میگیرند، بلکه دانشآموزان میتوانند از معلم خود سؤال کنند و از او انتقاد کنند. به عبارت دیگر، معلم هم میتواند از شاگردان مطلب یاد بگیرد. تنها کار معلم، هدایت شاگردان به سوی درست اندیشیدن و نزدیکشدنِ به حقایق است (ناجی،۱۳۸۳: ۱۹).
در چارچوب برنامه آموزش فلسفه به کودکان، معلم نمیگوید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. در این سیستم بر گفتوگو تکیه میشود؛ یعنی معلم باید گفتوگو را رواج دهد. این گفتوگو در میان همسالانِ با سوادِ تجربی نسبتاً یکسان صورت میگیرد، نه در رابطهای عمودی و یکطرفه میان معلمی دانا و شاگردی نادان. در اینجا بر دیالوگ و دوطرفهبودن پرسش و پاسخ در میان همسالان تاکید میشود (باقری، ۱۳۸۵ به نقل از هدایتی، ۱۳۸۸).
۲. ۱٫ ۳. ۴٫ نحوه اجرای برنامه فلسفه برای کودکان
در این برنامه، دانشآموزان یک کلاس، به همراه معلمشان دورِ هم مینشینند و رودررو، با یکدیگر بحث میکنند. دانشآموزان با قرائت بخشی از داستان با صدای بلند، کلاس را آغاز میکنند. توزیع یکسان وقت در میان کودکان بر عهده معلم است و به طور جدی به این موضوع توجه میشود؛ چرا که پیامدها و الزامهای دموکراتیکی به همراه دارد. وقتی قرائت یک بند تمام شد، معلم با پرسش از دانشآموزان بحث را آغاز میکند (ناجی، ۱۳۸۳). در ادامه، معلم ممکن است تمرینی را در خصوص موضوع بحث از کتاب کمکآموزشی مطرح کند و بحث در چارچوب مشخصی ادامه یابد. از این طریق، فکر دانشآموزان برانگیخته میشود و آنها میآموزند که چگونه باهم گفتوگو کنند و نحوه تأمل در کنار هم را یاد بگیرند، در عین حال که برای خودشان فکر میکنند. توجه به این نکته ضروری است که شیوههای اجرایی برنامه فلسفه برای کودکان بنا به نوع نگاه نظری رویکردهای مختلف این برنامه، شکلهای متنوعی به خود میگیرد و به گونههای مختلف قابل اجراست.