لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 427

آتشی شدن-از کوره در رفتن
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی میلی تظاهر کردن)

حیوون-نگا. حیوان

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

ذِله شدن-ذله آمدن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

 
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

دست دوم-کار کرده-مستعمل

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

 

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

اصل کاری(مهم ترین چیز یا شخص)

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

آب در هاون کوفتن-کار بی هوده کردن

دو دل-مردد-بی تصمیم

بازداشتی-زندانی موقت

چاک کردن-نگا. چاک دادن

بند کردن-محکم کردن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

راپرت-گزارش-خبر

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

درق دروق-درق درق

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

زیر دست-تابع-فرمان بردار

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

دلچسب-دلپذیر-مقبول

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

 

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

 

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

زرت و زورت-زرت و پرت

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

 

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

حساب سوخته-بدهی قدیمی

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
دار کشیدن-دار زدن

بند-ریسمان-طناب-رشته

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

آجیل مشکل گشا-آجیلی که برای گشایش کار می خرند و بین مردم متدین پخش می کنند

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

دست خدا به همراه-در پناه خدا

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

استخوان دار-محکم-بااراده
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

پِی-دنبال

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

تنگ بودن وقت-دیر شدن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

مال دنیا

آهنگ ریپ دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

جای سفت-وضعیت سخت

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

بی سکه-بی اعتبار

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

ازرق-چشم زاغ

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

چای کار-کشت کننده ی چای

 

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دل گُنده-سهل انگار

خیابان گز کردن-ول گشتن
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه ی جزئیات)

بز دل-ترسو

 

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

دو لبه-دارای لب کلفت

آب شیراز-شراب

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

اُزبَک(بی ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

رُک زده-زل زده-خیره شده

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

انگشت نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

آب بردار(دوپهلو، کنایه آمیز)

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

بقچه بندی-ران چاق

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

اجاق-دودمان

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

 

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی توجهی قرار دادن)

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

پر افاده-متکبر-مغرور

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به دست آوردن، دود چراغ خوردن)

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه ی کاری

خاور زمین-قاره ی آسیا

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

حشری-شهوت ران-پر شهوت
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

آتش پا(فرز و چالاک، بی قرار)

آسمان (و) ریسمان(حرف های بی ربط و صد تا یک قاز)

پا-حریف

رفتگر-سپور-آشغالی

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

البرز-بلندقامت-دلیر

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

خاکه-خرده ی هر چیزی

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

خجالت زده-شرم زده-شرمگین
حکیم جواب کرده-یتیم

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

ادرار کوچک-شاش

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

 

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

پلاس-اثاث مختصر منزل

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی اعتنایی کردن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

حالا حالاها-مدت دراز

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

آهوی خاور(آفتاب)
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

تخم چشم-مردمک چشم

دوری-ظرف غذاخوری پهن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

اُق زدن(بالا آوردن)

چارک-یک چهارم

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

آدم نچسب-کسی که جاذبه ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی کند

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

زمخت-درشت-ناهنجار

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
خرمن-انبوه و پرپشت
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی مقدمه)

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

دهن دره-خمیازه

اشک خنک-گریه ی ساختگی

جور-هم طراز-اخت-هم زبان
آدم بی معنی(آدم بی خود)
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

احوال گرفتن-جویای حال شدن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دود-دخانیات-مواد مخدر

ذِله شدن-ذله آمدن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

پیش کردن گربه-راندن گربه

آغا پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه ای)

راه مکه-کهکشان

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
دخالت کردن-در آمدن در کاری

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

آمده(شوخی و لطیفه)

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه جا و نشدنی داشتن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
پا به فرار گذاشتن-گریختن

اسم ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

خیر مقدم-خوش آمد

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

مطلب دیگر :   کسب درآمد از اینستاگرام ، رویای دیروز، اتفاق امروز

جرینگ-صدای سکه های پول

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

با خدا-خداشناس-مومن

با اشتها-متمایل به غذا

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

 

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

تلخه-تریاک-سوخته

اسب چوبین(تابوت)

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

رایانه-کامپیوتر

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

آتشخوار-ظالم-حرام خوار

خستگی در کردن-استراحت کردن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

برزخ شدن-ناراحت شدن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
ابرو کج کردن-خشم گرفتن

زیر پوش-جامه ی زیرین

چینه-دیوار گلی

انگشت نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آبِ سیاه-نیمه کوری

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

 

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

جان کلام-اصل مطلب

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

زیاده روی-افراط-اسراف

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

ترش کردن-عصبانی شدن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف های بی سروته و بی ربط زدن)

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

انگشت کوچکه ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

پرند-حرف بی هوده

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

دراز کش-افتاده-خوابیده

پا-حریف

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

آه در بساط نداشتن-سخت بی چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

دستِ چپ-سمت چپ

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

ادا اصول-ادا اطوار

حلق آویز-به دار کشیده
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع کردن رختخواب)

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

آدم دو قازی-شخص بی سروپای بی ارزش

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

خِل-خلط بینی

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش خراش
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

دوش فروش-ربا خوار

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

حق البوق-رشوه

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

پا به پا شدن-تردید داشتن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

افتاده-فروتن-متواضع

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال تراشی کردن

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

اسباب کشی(نقل اثاثه از خانه ای به خانه ی دیگر)

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

اسرار مگو(حرف های ناگفتنی)

پَخ-مسطح-بی ژرفا

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

دستِ راست-سمت راست

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

چراغ الله-نگا. چراغ

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

دله بازی-رفتار آدم دله

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

زور-اجبار-الزام

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

از دهان گنده تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
 

دور-بار-دفعه-نوبت

ژوری-هیئت داوران

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

پشته کردن-روی هم انباشتن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

اقل کم(دست کم، لااقل)

ته بر کردن-از ته بریدن
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

 

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

 
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

آتش پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی حال شدن)

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

خبرکش-سخن چین

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

 

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

دیر چسب-دیر آشنا

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

خاکه زغال-ریزه ی زغال

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

از خود در آوردن(دروغ پردازی کردن)

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

بز دل-ترسو

بزرگداشت-احترام-تکریم

از مرحله پرت بودن(یکسره بی اطلاع بودن)
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

جبهه-میدان جنگ

باب شدن-معمول و رایج شدن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

ازراه نرسیده(در همان لحظه ی رسیدن، به مجرد ورود)

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می خوانند

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

جبهه-میدان جنگ
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

انگشت کوچکه ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

اسباب چینی(دسیسه چینی، توطئه چینی)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

خُردینه-بچه ی خردسال

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

از شیر مادر حلال تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

جا در جا-فورن-جا به جا

خرسک-نوعی فرش

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

 

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

اسباب چینی(دسیسه چینی، توطئه چینی)

جز زدن-ناله و زاری کردن

 

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
تنبل خان-تن پرور
ختم شدن-پایان گرفتن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

خر زور-نیرومند-پرزور

دق دلی-دق دل

امن و امان-بدون بیم و هراس

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

آب در هاون کوفتن-کار بی هوده کردن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی بازگشت رفتن)

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

آتشِ بسته-طلا

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

رجاله-اراذل و اوباش

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

دل آمدن-به چیزی تن در دادن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خیر مقدم-خوش آمد

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

بردن از رو- از رو بردن

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

چشم باباقوری-نابینا-کور

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
باد خوردن-هوا خوردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

خایه دار-با جرات-شجاع

 
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

دله دزدی-عمل دله دزد

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

دُنگ-سهم-حصه

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

انداختن پشت گوش-سهل انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه ای ترتیب دادن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

بوی نا-بوی ماندگی

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

خنک کردن-سرد کردن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

چیز خور شدن-مسموم شدن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

از روی شکم سیری-از سر بی مسئولیتی-بدون تعمق

با محبت-زود جوش و مهربان
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

پول خرد-پول سکه ای

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

در زدن-کوبیدن در خانه

 

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

چُغُل-سخن چین

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه ای ترتیب دادن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش