فهرست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری فارسی قسمت نهم

 

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

بامب-توسری

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

 

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

پاچین-دامن زنانه

 

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 

آن ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن ها را بر ما ترجیح می دهند؟ چرا به ما اجحاف می کنند؟

چغندر پخته-لبو

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

چَک-سیلی-کشید

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

به باد دادن- باد دادن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

آفت(زن عشوه گر و فتنه انگیز)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

ته گرفتن-سوختن غذا

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

خنک کردن-سرد کردن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

توپ در کردن-توپ انداختن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

حرص و جوش-عصبانیت

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

اشکال تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

آلاخون (و) والاخون(دربه در، سرگردان، آواره)

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

آب اندام-زیبا تن و خوش رو

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

از ته دل-از سر صدق و صفا
آب سیر-جانور خوش رفتار

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

بَهمان-فلان

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

درد دل-غم و اندوه درونی

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

ادرار کوچک(شاش)

 

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

آمده-شوخی و لطیفه

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

دور برد-دارای برد زیاد

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع کردن رختخواب

رم دادن-رماندن-فراری دادن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی هوده ای که به عنوان زینت به چیزی می آویزند

دنیا آمدن-زاده شدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

پلاس-اثاث مختصر منزل

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

آشنا روشنا(دوست آشنا)

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می شود

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

چُغُل-سخن چین
آهنگ ریپ دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

 

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

آروغ بی جا زدن(نابه جا سخن گفتن، نسنجیده کاری کردن)

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

آفتاب به آفتاب-هر روز

آدم دو قازی(شخص بی سروپای بی ارزش)

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

آفتاب رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

خایه دار-با جرات-شجاع

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می گویند (یعنی می شنوم)

چُغُل-سخن چین

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

چیز دار-ثروتمند

آشیخ روباه(آب زیرکاه، مکار)

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
اسم شب(کلمه ی رمز برای عبور به هنگام شب)
تریاکی-معتاد به تریاک

اوضاع کسی را بی ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه ی کسی را به هم ریختن)

راحتی-دمپایی

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

آب و خاک(میهن، دیار)

حاجی ارزانی-گران فروش

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

آی زرشک-آی زکی

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

آتش بی دود-آفتاب-غضب
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

جای پا-اثر-نشانه-رد

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
 

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

پرداختی-مبلغ داده شده
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

انگشت عسلی به دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه ی جایی کردن)

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

آتش بی دود(آفتاب، غضب)

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف ها؟!)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

ارواح شکمت(ارواح بابات)

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

 

آفتاب زردی(غروب آفتاب)

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

 

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

باریک-دقیق-حساس
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

ادب خانه(مستراح، طهارت خانه)

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن)

خودآموز-بدون آموزگار

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

خوش انصاف-با انصاف-منصف

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

ازقحطی درآمده(گرسنه چشم، آدم ندید بدید)

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

چرکوندی-لکه دار کثیف

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

آبکی-بی ارزش-از روی بی علاقگی

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

حالا حالاها-مدت دراز

از خود در آوردن-دروغ پردازی کردن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

آدم بی معنی-آدم بی خود

چشم دریده-خیره-درآمده

 

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

جگرکی-جگر فروش

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

دارا-ثروتمند

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

تند نویسی-سریع نویسی

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

چرک کردن-عفونت کردن زخم

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

 

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

خواری و زاری-پریشان حالی

پرند-حرف بی هوده

آتش پا(فرز و چالاک، بی قرار)

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

بی فکر-لاابالی-بی قید

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم های برق جریان ناخواسته روی دادن

 

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی حال شدن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
پیش رس-زود رس
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

چیلک دان-چینه دان

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

از حال رفتن-بی حال شدن-غش کردن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

خرج تراشی-هزینه درست کردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

آب از دریا بخشیدن-از کیسه ی خلیفه بخشیدن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

درگاهی-آستانه

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

دک کردن-از سر وا کردن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

پَخ خوردن-تیزی چیزی

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

خالی بند-چاخان-دروغ گو

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

در دست-آماده-حاضر

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

دوش فروش-ربا خوار

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

 

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

چاره ساز-خداوند

دندان تیز کردن-طمع کردن

بالینی-کلینیکی

پاتی کردن-باد دادن خرمن

آدم نچسب(کسی که جاذبه ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی کند)

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته ورفته و مرتب

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

از مرحله پرت بودن-یکسره بی اطلاع بودن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

چیز خور-مسموم شده

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

دلسرد-ناامید-مایوس

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

خودمانی-صمیمی-یکدل

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

آب سیر-جانور خوش رفتار

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

چپ دادن-رد کردن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست ها تشییع شدن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

دسته جمعی-باهم-گروهی

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بَرج-خرج های خارج از خانه

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

 

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

ای داد بیداد-کلامی است که به هنگام حسرت و افسوس می گویند

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

رسانه-وسیله ی ارتباطی

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست ها تشییع شدن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

آب مریم(شیره ی انگور، عصمت و طهارت)

 
چلک بازی-بازی الک دولک

دُنگ-سهم-حصه

آب به چشم آمدن-طمع کردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

ترش ابرو-عبوس

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

 

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خیط کردن-نگا. خیت کردن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

دلِی دلِی-حاشا-انکار
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

زیر شلواری-زیر جامه

آش و لاش-به کلی متلاشی شده-له ولورده

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

دام پزشک-پزشک حیوانات

پَس-ناجور-خراب
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

افتاده(فروتن، متواضع)

دست کج-نامطمئن-دزد

خوردنی-غذا-قابل خوردن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

چموش-سرکش-یکدنده

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

از این حرف ها(مطالبی از آن گونه که پیش از این گفته شد)

آفتابه آب کن(پست ترین نوکر)

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دندان عاریه-دندان مصنوعی

اوا خواهر(مرد زن نما، مردی که علائق زنانه دارد)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

زبر-خشن-غیر لطیف

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

رومیزی-منسوب به میز

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
حیوونکی-نگا حیوانکی
دلسوز-غمخوار
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
دله دزدی-عمل دله دزد
آدم بی خود(بی شخصیت و بی معنی)

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

 

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

جهود ی-هودی-مقتصد

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

 
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

ازدست رفته-عاشق

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

 

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

ته خوار-بچه باز

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بد اخم-عبوس و ترشرو

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

با اشتها-متمایل به غذا

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی غیرت)

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه ضعف)

پر و بال-امکان-فرصت

اسکلت بندی-طرح ریزی-زیرسازی

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

آفتابی کردن-پدیدار کردن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

الف الف کردن(قاچ قاچ کردن)

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
آک بند-نو واستفاده نشده-هنوز از جعبه بیرون آورده نشده-دست اول

افندی پیزی(به ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

جلز و ولز-سوز و گداز

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

حکیم جواب کرده-یتیم

حاجی ارزانی-گران فروش

تاب بازی-بازی کردن با تاب

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

آخر و عاقبت(نتیجه ی خوب)

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

تریاکی-معتاد به تریاک
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

الحق-به راستی-حقیقتن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

رایانه-کامپیوتر

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

خرمن-انبوه و پرپشت

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

آخرین تحویل-قیامت

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خیابان گز کردن-ول گشتن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

 

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

آرواره ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

راست و ریس-موانع و معایب

آبِ خشک-آب بسته

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

با کسی بحث و مجادله کردن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

آب نخوردن-درنگ نکردن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

درب و داغان شدن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

اقل کم-دست کم-لااقل

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
تنوری-پخته شده در تنور

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

ادب خانه-مستراح-طهارت خانه

دست کم-حداقل

بند-ریسمان-طناب-رشته

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

توالت کردن-آرایش کردن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

انگشت کوچکه ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

بوی نا-بوی ماندگی

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

آب لمبو-چلانده شده-فشرده

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

برادر زاده-فرزند برادر

رسانه-وسیله ی ارتباطی

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

 

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

 

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

تو در تو- تو به تو

 
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
خروار-کنایه از مقدار زیاد
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

زیر گرفتن-زیر کردن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

ادب خانه-مستراح-طهارت خانه

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

از کیسه ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)