لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 24

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

آجرپاره(جواب کسی که به جای بله می گوید آره)

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

 

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

بخت-شانس-اقبال-شوهر

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

 

بی تفاوت-بی اعتنا

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

پیاله فروش-میخانه چی

پیاله زدن-می نوشیدن

 

این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست(از این گرفتاری به سادگی دفعات پیش رها نمی توان شد)

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

آکَل(آقای کربلایی)

پابوس-زیارت

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دست آموز-تربیت شده-آموخته

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی حوصله شدن)

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

انگشتر پا-چیز بی ارزش

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

 

پر و پخش-پراکنده

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

ارباب حجت(اهل منطق)

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

دلقک بازی-مسخره بازی

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دور از جناب ب-لانسبت

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

بفرما زدن-تعارف کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

ای داد بیداد-کلامی است که به هنگام حسرت و افسوس می گویند

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست(از این گرفتاری به سادگی دفعات پیش رها نمی توان شد)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

آب در هاون کوفتن(کار بی هوده کردن)

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
آب تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

جزوه-کتابچه-دفترچه

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

ترش ابرو-عبوس

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

تت و پت-لکنت زبان

چَک-سیلی-کشید

دَم باز-چاپلوس-متملق

آدم بی سر و پا-متضاد آدم درست وحسابی

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال تراشی کردن

تند و تیز- تند تیز

آب کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش بینی سخن راندن)

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

دلسوز-غمخوار

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دور دست-جایی دور

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
چله ی زمستان-سرمای سخت

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

دک و دنده-بالا تنه

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

اگر بمیری هم(به هیچوجه، هرگز)

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست ها تشییع شدن)

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

 

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

اسم شب(کلمه ی رمز برای عبور به هنگام شب)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

حرف-سخن-گفتار-کلام

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

اُق زدن-بالا آوردن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

در ثانی-ثانیا-دوم

خلا-مستراح

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

خاله وارَس-آدم فضول

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

تیپا خوردن-رانده شدن

الم شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

آلنگ دولنگ(چیزهای بی هوده ای که به عنوان زینت به چیزی می آویزند)

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

 

احتیاطی(نجس، ناپاک)

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

 
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
خرده قرض-بدهی اندک

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

 

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

 

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

دسته-جمعیت سینه زن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

دو دل-مردد-بی تصمیم
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

پینه زدن-وصله کردن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

 

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

آلکلی-معتاد به الکل
آمد کردن(رخ دادن واقعه ای خجسته)

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

 
جاگرم کردن-در جایی ماندن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

خاکه-خرده ی هر چیزی

داو-نوبت بازی
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
اشکال تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

اوت بودن-بی خبر بودن-از مرحله پرت بودن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

آبِ آب-آبکی-بی مایه-بیرنگ

 

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست های خود احساس خستگی بسیار کردن)

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته ورفته و مرتب
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

اهل کوفه-سست پیمان-بی وفا و غیرقابل اعتماد

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

دور و بر-اطراف-پیرامون

آبِ آب(آبکی، بی مایه، بیرنگ)

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

حُقه-زرنگ و ناقلا

چسی درکن-آدم پر مدعا

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

آوار شدن سر کسی(بی خبر نزد کسی در آمدن)

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

پا-حریف
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

چشم زاغ-بی شرم

خیابان گز کردن-ول گشتن

(به زبان کودکان) زخم شدن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

 

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

دلبخواهی-دلبخواه

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

الحق(به راستی، حقیقتن)

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

آش آلو شدن(خجالت زده شدن، سکه ی یک پول شدن، کنفت شدن)

آفتاب نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه خراب کردن

ای داد بیداد(کلامی است که به هنگام حسرت و افسوس می گویند)

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

پا به پا شدن-تردید داشتن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

دست کردن-دست فرو بردن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

الحق-به راستی-حقیقتن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن)

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

پرند-حرف بی هوده

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

تاریخچه-تاریخ مختصر

دوا درمان-مداوا-معالجه

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

باش !-نگاه کن-ببین

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

انگشت رساندن-دست درازی کردن-دست زدن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

حمله کردن-یورش بردن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

از اوناش نبودن ( فقط به صورت منفی)(از جمله ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده ی جمله را از آنان پنداشته است)

چشم خوردن-نظر خوردن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

آیینه ی اسکندری(آفتاب)

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

درد دل-غم و اندوه درونی

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

حرص خوردن-عصبانی شدن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
اسب چوبین-تابوت

آیه ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می رساند)

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی خبر پدیدار شدن، به طور غیرمنتظره حاضر شدن)

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

خش و خش-نگا. خش خش

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

جِر خوردن-پاره شدن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

 

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

آدم ثانی-حضرت نوح

 

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

 

حاملگی-آبستنی

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

بیسار-فلان

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

بازداشتگاه-زندان موقت

 

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می خوانند)

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

اهل عمل(کسی که کم تر حرف می زند و بیش تر عمل می کند)

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

چرب دست-ماهر-زبر دست

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

افتاده(فروتن، متواضع)

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

دست کج-نامطمئن-دزد

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

خواری و زاری-پریشان حالی

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

اخم و تخم-ترش رویی-کج خلقی

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
اوا خواهر(مرد زن نما، مردی که علائق زنانه دارد)

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می شود)

ارباب حجت-اهل منطق

 

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

پیش ِ پا-جلوی رو

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
دست بده داشتن-بخشنده بودن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
زبان در قفا-زبان پس قفا
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

خستگی در کردن-استراحت کردن

آش دهن سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

 
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

 

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

دماغ چاقی-احوال پرسی

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

خبر داغ-خبر بسیار مهم

راست رو-رو به رو-مقابل

ازرق(چشم زاغ)

پا به فرار گذاشتن-گریختن

 

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

افسارسرخود(خود رای، افسارگسیخته)

روی خود کشیدن-رو کشیدن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

حرف-سخن-گفتار-کلام

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

با دست و پا-آدم زرنگ

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

 

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

ادا اصول-ادا اطوار

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

زینه-پله

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

اجل برگشته(کسی که مرگ به سراغش آمده)

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی نتیجه بودن سخنی است)

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

چینه کشی-شغل چینه کش

چله ی زمستان-سرمای سخت

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

پیش کردن در-بستن در

از قرار(ظاهرن، آن طور که پیدا است)

چوروکیده-پر چین و چوروک

 
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

پیه سوز- پی سوز

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

حق الزحمه-دستمزد

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

دسته پل-الک دولک
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی مقدمه

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

بمیرم-قربان بروم

احوال گرفتن-جویای حال شدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

آواز شدن(شهره شدن)

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

زیر چاقی-مهارت

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
آلت فعل-وسیله ی انجام کار

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

زبون-حقیر-توسری خور

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

بالینی-کلینیکی

پشت بام-سقف بیرونی بام

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

حمله گرفتن-غش کردن

جملگی-تمامن-سراسر

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

حالا حالاها-مدت دراز

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

چای صافی-نگا. چای صاف کن

چغندر پخته-لبو

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

راست روده شدن-اسهال گرفتن

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

آتشخوار-ظالم-حرام خوار

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

دو دو کردن-دویدن
رج کردن-رج بستن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

آب و خاک-میهن-دیار

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

 

بچگی کردن-بیخردانه

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

انگشت کردن-انگشت رساندن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

آینه ی دق-آینه ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می بیند – شخص عبوس و بدقدم

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

زاهرو-دالان-سرسرا

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

باد گرفتن-مغرور شدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

ختم شدن-پایان گرفتن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

جمع و جور-منظم و مرتب

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی توجهی قرار دادن)

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

اوضاع کسی را بی ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه ی کسی را به هم ریختن

بی سر و پا-پست-فرومایه

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

آپارتی-زن بی حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه ورمالیده

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

دبه-ظرف-کوزه

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 

تو دوزی-دوختن از درون

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

جِر-اوقات تلخی-لج

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

زهره دان-کیسه ی صفرا

 

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

دور از جناب ب-لانسبت

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه ی شکل پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

 

آشی شدن-سوراخ سوراخ شدن بدن از ترکش های فراوان

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

اسباب بازی(وسیله ی بازی (به ویژه برای کودکان))

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

دزد و دغل-نادرست و مکار

تخته پوست-زیرانداز پوستی

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

بدلی-تقلبی-جنس بد

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

زمین گذاشتن سر-مردن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

آن چنانی-چنانکه خود می دانی-بسیار گران بها-بسیار عجیب

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

پیش پیش-جلو جلو

از این حرف ها(مطالبی از آن گونه که پیش از این گفته شد)

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

بند-ریسمان-طناب-رشته

از خدا بی خبر(ظالم، نابه کار)

تخم چشم-مردمک چشم

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

دزد و دغل-نادرست و مکار

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده ی کسی باشد

چارخانه-شطرنجی

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

پوز زدن-دهان زدن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

 
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

چشم انداز-منظره

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

دزد زده-سرقت شده

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

پِی-دنبال

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

از بیخ(یکسره، به کلی، کاملن)
تر دماغ-سرحال-شنگول

استخوان فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

از گل نازک تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه ی کاری

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن)

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

خبر گرفتن-پرسیدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 

اسباب چینی(دسیسه چینی، توطئه چینی)

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع کردن رختخواب)

خوش قلق-رام-خوش خوی

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

ابنه ای-کسی که با شوخی های زشت و حرکات جلف وسیله ی آزار خود را فراهم می آورد

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

استخوان فروش-ستایشگر آبا و اجداد
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آفت-زن عشوه گر و فتنه انگیز

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

زاچ-زائو

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن)

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال تراشی کردن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

بیخ خِر-بیخ گلو

جاده کوبی-راه صاف کردن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

ترکه-آدم باریک و بلند

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

انداختن پشت گوش(سهل انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

آستین سرخود(هر چیزی که وسیله ی کاربردش همراهش است)

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

 
بچگی کردن-بیخردانه