خوش قلق-رام-خوش خوی
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
با محبت-زود جوش و مهربان
از شیر گرفتن(به دوره ی نوزادی پایان دادن)
حق البوق-رشوه
آواز شدن(شهره شدن)
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
دک و دنده-بالا تنه
اُمُل-عقب افتاده-قدیمی
اگر بمیری هم(به هیچوجه، هرگز)
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
خودسر-گستاخ-سرکش
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
حال و بار-وضع زندگی
چاقالو-چاق-فربه
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می شود
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
پوز زدن-دهان زدن
اُمُل-عقب افتاده-قدیمی
بکن نکن-امر و نهی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آفت(زن عشوه گر و فتنه انگیز)
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
حمله کردن-یورش بردن
آبگوشتی(بی ارزش، پیش پا افتاده)
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند
تا-توانایی
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی ثبات و بسیار متضاد داشتن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
دلبخواهی-دلبخواه
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
خاطر داشتن-به یاد داشتن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
توجیهی-برنامه های توضیحی
تته پته-لکنت زبان
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
چشمک-ایما و اشاره به چشم
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
دمرو-کسی که دمر خوابیده
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
انسان بودن(شریف و درست بودن)
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
راست رو-رو به رو-مقابل
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
آدم بی خود-بی شخصیت و بی معنی
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
تخم شر-مردم آزار- شرور
آی زرشک(آی زکی)
آینه ی هفت جوش-خورشید
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
تپل مپل-چاق و چله
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
خیک محمد-آدم چاق و فربه
دست چین-گزیده-منتخب
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
چلاق شده-نوعی نفرین است
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
آب بردار(دوپهلو، کنایه آمیز)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
آمیزقلمدون-میرزا بنویس-کاتب
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
آینه ی دست(تیغ و خنجر)
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
آبجی خاک انداز-زن فضول و خبرچین
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جیغ و ویغ-داد و فریاد
زن بردن-همسر گرفتن مرد
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
آی زرشک-آی زکی
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
خرمن-انبوه و پرپشت
آدم بگو بخند(شیرین زبان و بذله گو)
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
آب از دریا بخشیدن(از کیسه ی خلیفه بخشیدن)
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
دک و پوز-دهان و لب و دندان
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
حاجی ارزانی-گران فروش
دست پاک-درستکار
احدالناس(کسی، فردی)
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
زبانی-شفاهی
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم حوصله بودن)
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
تو در تو- تو به تو
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
آلت فعل-وسیله ی انجام کار
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
اوا خواهر(مرد زن نما، مردی که علائق زنانه دارد)
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
چلک بازی-بازی الک دولک
چشم کردن-چشم زدن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه ی شکل پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خرده خرجی-خرج های اندک
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
دو به دو-دو تا دو تا
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
تار و مار-متفرق-پراکنده
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
از سر نو-دوباره
جهود ی-هودی-مقتصد
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع کردن رختخواب)
چین چین-پر از چین
آش دهن سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
حظ کردن-لذت بردن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
حرف-سخن-گفتار-کلام
دست آموز-تربیت شده-آموخته
زرت و پرت-چرت و پرت
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
آب تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
روغنی-آلوده به روغن
بغداد آباد-شکم سیر
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
تپه ماهور-زمین ناهموار
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
انگشت کوچکه ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
مال دنیا
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
اسباب کشی(نقل اثاثه از خانه ای به خانه ی دیگر)
آسمان (و) ریسمان(حرف های بی ربط و صد تا یک قاز)
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
خروس خوان-هنگام سحر
خرجی-پول لازم برای گذران روز
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
انگشت شمار-کم-معدود
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
آبکی(بی ارزش، از روی بی علاقگی)
آب کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
تلمبار- تل انبار
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
آبِ کبود-آسمان
حق الزحمه-دستمزد
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
از بی کاری مگس پراندن-بی کار و بدون سرگرمی ماندن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
اشک خنک(گریه ی ساختگی)
حاجی ارزانی-گران فروش
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
اختر شمردن(شب بیداری)
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
رضا شدن-راضی شدن
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
آش دهن سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
دلپخت-پختن مغر چیزی
روی چشم-اطاعت می شود !
بد گل-زشت-بد ترکیب
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
آوار شدن سر کسی-بی خبر نزد کسی در آمدن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف های بی سروته و بی ربط زدن)
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
خونسرد-آرام-بی خیال
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
پنج تن آل عبا- پنج تن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
آبی از کسی گرم نشدن-بهره ای از کسی نبردن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
پیش پیش-جلو جلو
خود را بستن-پول دار شدن
چهار چوب-محدوده-قاب
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
جزاندن-آزار و اذیت کردن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
آل-موجودات افسانه ای مانند جن و غول
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه ی کوچک-سیخ-راست
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
جفنگیات-سخنان یاوه
تت و پت-لکنت زبان
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
آجرپاره(جواب کسی که به جای بله می گوید آره)
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
خبرکش-سخن چین
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
جگری-به رنگ جگر
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
اَجق وَجق-چیزی با رنگ های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
ریغ-مواد درون امعا و احشا
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
آغا پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه ای)
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
راست راستی-حقیقتن-واقعن
پا سوخت-پا بد-بد شانس
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
آدم بی خود(بی شخصیت و بی معنی)
چماق-چوبدست-گرز
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
از گل نازک تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره ی بد یا غذای بد)
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
برآورد-تخمین
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
آن چنانی-چنانکه خود می دانی-بسیار گران بها-بسیار عجیب
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
جاده کوبی-راه صاف کردن
ریق افتادن-ریغ افتادن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال تراشی کردن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
امن و امان-بدون بیم و هراس
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
خنگ-نادان-ابله-کودن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
چیلک دان-چینه دان
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
امن و امان-بدون بیم و هراس
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
بند کردن-محکم کردن
چروکیدن-چین دار شدن
باردار-آبستن-حامله
آتشخوار-ظالم-حرام خوار
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
پیش کردن-راندن به جلو
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
اسیر خاک(مرده، تن پرور)
از بی کاری مگس پراندن(بی کار و بدون سرگرمی ماندن)
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
ادا اصول(ادا اطوار)
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
آب اندام(زیبا تن و خوش رو)
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
جَر-پیچ و خم راه
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
چوچول باز-دغل-بی حیا
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
خیک محمد-آدم چاق و فربه
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
حلق آویز-به دار کشیده
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
چار دیواری-خانه
انگشت پیچ-نوعی گز رقیق
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به دست آوردن، دود چراغ خوردن)
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
جا-رختخواب-بستر
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
جمع کردن-گرد آوردن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
آکَل(آقای کربلایی)
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی بازگشت رفتن)
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
برچسب زدن-تهمت زدن
آرتیست بازی(انجام کارهای غیرعادی)
از کاسه درآمده(بیرون زده، ورقلمبیده)
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
چَکه-شوخ و بذله گو
انگشتر پا-چیز بی ارزش
پینه کردن- پینه بستن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
خلاف-جرم
بی فک و فامیل-بی کس و کار
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
برادر زاده-فرزند برادر
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خم شدن-دولا شدن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
پُخت-هر نوبت از پختن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
چشم کار کردن-دیدن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه ای که احتمال فرخنده و نحس بودن هر دو در آن هست
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
حق البوق-رشوه
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
در چاه افتادن-فریب خوردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست ها را میان پاها فرو بردن)
دله دزدی-عمل دله دزد
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
بد شیر-متقلب-بد جنس
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
آدم قحطی-کمیابی آدم های کارآمد
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
آدم نچسب(کسی که جاذبه ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی کند)
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
چار راه-محل تقاطع دو راه
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
جوشی شدن-عصبانی شدن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
جزوه-کتابچه-دفترچه
دله بازی-رفتار آدم دله
زالو-آدم سمج
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
اروای ننه ات-ارواح بابات
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
آرتیست بازی-انجام کارهای غیرعادی
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
دو دستی-با هر دو دست
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
تر دست-ماهر-شعبده باز
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
اسب چوبین-تابوت
آدم شش درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش