کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 378

خوش قلق-رام-خوش خوی

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

با محبت-زود جوش و مهربان

از شیر گرفتن(به دوره ی نوزادی پایان دادن)

حق البوق-رشوه

آواز شدن(شهره شدن)

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

دک و دنده-بالا تنه

اُمُل-عقب افتاده-قدیمی

 

پَلِه-پول

اگر بمیری هم(به هیچوجه، هرگز)

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

خودسر-گستاخ-سرکش

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

حال و بار-وضع زندگی

چاقالو-چاق-فربه

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می شود

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

اجاق-دودمان

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

پوز زدن-دهان زدن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

اُمُل-عقب افتاده-قدیمی

بکن نکن-امر و نهی

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

 

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

از بی کفنی زنده بودن(بی نهایت فقیر و نیازمند بودن)

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

آفت(زن عشوه گر و فتنه انگیز)

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

حمله کردن-یورش بردن

آبگوشتی(بی ارزش، پیش پا افتاده)

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند

تا-توانایی

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی ثبات و بسیار متضاد داشتن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دلبخواهی-دلبخواه

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

 
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
خاطر داشتن-به یاد داشتن

آواز دادن-خواستن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

توجیهی-برنامه های توضیحی

تته پته-لکنت زبان

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
 

چشمک-ایما و اشاره به چشم

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

دمرو-کسی که دمر خوابیده

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

انسان بودن(شریف و درست بودن)

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

راست رو-رو به رو-مقابل

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

آدم بی خود-بی شخصیت و بی معنی

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

تخم شر-مردم آزار- شرور

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

آی زرشک(آی زکی)

آینه ی هفت جوش-خورشید
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

تپل مپل-چاق و چله

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

دستِ چپ-سمت چپ

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

آجرپاره-جواب کسی که به جای بله می گوید آره

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

خیک محمد-آدم چاق و فربه
دست چین-گزیده-منتخب

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

 
چلاق شده-نوعی نفرین است

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

آب بردار(دوپهلو، کنایه آمیز)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

آمیزقلمدون-میرزا بنویس-کاتب

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

آینه ی دست(تیغ و خنجر)

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

 

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

آبجی خاک انداز-زن فضول و خبرچین

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

جیغ و ویغ-داد و فریاد

زن بردن-همسر گرفتن مرد

 

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

آی زرشک-آی زکی

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

خرمن-انبوه و پرپشت

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

آدم بگو بخند(شیرین زبان و بذله گو)

چاشت-صبحانه-ناشتایی

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

آب از دریا بخشیدن(از کیسه ی خلیفه بخشیدن)

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

دک و پوز-دهان و لب و دندان

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

حاجی ارزانی-گران فروش

دست پاک-درستکار

احدالناس(کسی، فردی)

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

زبانی-شفاهی

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم حوصله بودن)

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

 

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

پول چای دادن-انعام دادن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

تو در تو- تو به تو

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

آلت فعل-وسیله ی انجام کار

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
اوا خواهر(مرد زن نما، مردی که علائق زنانه دارد)

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

چلک بازی-بازی الک دولک

چشم کردن-چشم زدن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه ی شکل پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

خرده خرجی-خرج های اندک
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دو به دو-دو تا دو تا

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

 

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

تار و مار-متفرق-پراکنده

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

از سر نو-دوباره

جهود ی-هودی-مقتصد

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

 

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع کردن رختخواب)

چین چین-پر از چین

آش دهن سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

حظ کردن-لذت بردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

 

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

چس خوری-خست-بخل

تریت- تلیت

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

حرف-سخن-گفتار-کلام

دست آموز-تربیت شده-آموخته
زرت و پرت-چرت و پرت

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آب تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

اسباب کشی(نقل اثاثه از خانه ای به خانه ی دیگر)

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

روغنی-آلوده به روغن

بغداد آباد-شکم سیر

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

 

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

جز زدن-ناله و زاری کردن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

آبِ سیاه(نیمه کوری)

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

تپه ماهور-زمین ناهموار

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 
رکاب دادن-راهی جایی شدن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

انگشت کوچکه ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

مال دنیا

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

اسباب کشی(نقل اثاثه از خانه ای به خانه ی دیگر)

آسمان (و) ریسمان(حرف های بی ربط و صد تا یک قاز)

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

ابنه ای(کسی که با شوخی های زشت و حرکات جلف وسیله ی آزار خود را فراهم می آورد)

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

خروس خوان-هنگام سحر
خرجی-پول لازم برای گذران روز

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

انگشت شمار-کم-معدود

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

خمیره-سرشت-ذات

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

آبکی(بی ارزش، از روی بی علاقگی)

آب کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

تلمبار- تل انبار

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

آبِ کبود-آسمان

حق الزحمه-دستمزد

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

جزوه-کتابچه-دفترچه

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

اشک خنک(گریه ی ساختگی)

 

حاجی ارزانی-گران فروش

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

اختر شمردن(شب بیداری)

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

رضا شدن-راضی شدن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

آش دهن سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

خپله-چاق و کوتاه قد

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

دلپخت-پختن مغر چیزی

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

روی چشم-اطاعت می شود !

بد گل-زشت-بد ترکیب

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

آوار شدن سر کسی-بی خبر نزد کسی در آمدن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف های بی سروته و بی ربط زدن)

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آبِ دندان(حریف ساده)

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

پا منبری-شاگرد روضه خوان

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

خونسرد-آرام-بی خیال

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

پنج تن آل عبا- پنج تن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 

بقچه بندی-ران چاق

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

آبی از کسی گرم نشدن-بهره ای از کسی نبردن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

پیش پیش-جلو جلو

خود را بستن-پول دار شدن

چهار چوب-محدوده-قاب

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 
آل-موجودات افسانه ای مانند جن و غول

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه ی کوچک-سیخ-راست

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

جفنگیات-سخنان یاوه

تت و پت-لکنت زبان

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

 

آجرپاره(جواب کسی که به جای بله می گوید آره)

تنگ بودن وقت-دیر شدن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
خبرکش-سخن چین

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
جگری-به رنگ جگر
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

ریغ-مواد درون امعا و احشا

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

آغا پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه ای)

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

 

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

آدم بی خود(بی شخصیت و بی معنی)

چماق-چوبدست-گرز

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

از گل نازک تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره ی بد یا غذای بد)

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

برآورد-تخمین

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

 

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

آن چنانی-چنانکه خود می دانی-بسیار گران بها-بسیار عجیب

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

 
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
جاده کوبی-راه صاف کردن

ریق افتادن-ریغ افتادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال تراشی کردن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

امن و امان-بدون بیم و هراس

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

آب کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

خنگ-نادان-ابله-کودن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

چیلک دان-چینه دان

 

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
بومی-محلی-اهل همان سرزمین

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

امن و امان-بدون بیم و هراس

آش و لاش(به کلی متلاشی شده، له ولورده)

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

بند کردن-محکم کردن

چروکیدن-چین دار شدن
 

باردار-آبستن-حامله

آتشخوار-ظالم-حرام خوار
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

پیش کردن-راندن به جلو

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

آدم بی خود-بی شخصیت و بی معنی

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

دَم باز-چاپلوس-متملق

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

افندی پیزی-به ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

اسیر خاک(مرده، تن پرور)

از بی کاری مگس پراندن(بی کار و بدون سرگرمی ماندن)

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

 

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

ادا اصول(ادا اطوار)

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

آب اندام(زیبا تن و خوش رو)

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

جَر-پیچ و خم راه

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

چوچول باز-دغل-بی حیا

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

 

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه نشین

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
خیک محمد-آدم چاق و فربه

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

حلق آویز-به دار کشیده

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چار دیواری-خانه

انگشت پیچ-نوعی گز رقیق

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به دست آوردن، دود چراغ خوردن)

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

جا-رختخواب-بستر

 

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

آی زرشک(آی زکی)

جمع کردن-گرد آوردن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

آکَل(آقای کربلایی)

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی بازگشت رفتن)
 

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

برچسب زدن-تهمت زدن

آرتیست بازی(انجام کارهای غیرعادی)

آماده باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

آینه ی هفت جوش(خورشید)

از کاسه درآمده(بیرون زده، ورقلمبیده)

 

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

زردنبو-زردمبو

چَکه-شوخ و بذله گو

انگشتر پا-چیز بی ارزش

پینه کردن- پینه بستن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

استخوان فروش-ستایشگر آبا و اجداد

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

خلاف-جرم

بی فک و فامیل-بی کس و کار

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

برادر زاده-فرزند برادر

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خم شدن-دولا شدن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

 

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

دست کردن-دست فرو بردن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

پُخت-هر نوبت از پختن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

چشم کار کردن-دیدن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

جار-چلچراغ-شمعدان

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه ای که احتمال فرخنده و نحس بودن هر دو در آن هست

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

حق البوق-رشوه

 

باردار-آبستن-حامله

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 
 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

در چاه افتادن-فریب خوردن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست ها را میان پاها فرو بردن)
دله دزدی-عمل دله دزد

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

بد شیر-متقلب-بد جنس

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

آب تاختن-پیشاب کردن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

آدم قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

آدم نچسب(کسی که جاذبه ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی کند)

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

چار راه-محل تقاطع دو راه

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

جوشی شدن-عصبانی شدن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

 

جزوه-کتابچه-دفترچه

دله بازی-رفتار آدم دله

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

زالو-آدم سمج

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اروای ننه ات-ارواح بابات

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

آرتیست بازی-انجام کارهای غیرعادی

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

دو دستی-با هر دو دست

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

دست و بال-دور و بر-اطراف

تر دست-ماهر-شعبده باز

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 
اسب چوبین-تابوت

ابرو پاچه بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

آدم شش درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش